بازانديشي نهضت پانزده خرداد در پرتو تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر ايران (2)
بازانديشي نهضت پانزده خرداد در پرتو تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر ايران (2)
بازانديشي نهضت پانزده خرداد در پرتو تاريخ تحولات سياسي ـ اجتماعي دوران معاصر ايران (2)
پانزده خرداد و حاشيه نشيني نخبگان سياسي
دکتر نامدار: اين در نهضت هاي قبلي هم وجود داشت؛ چرا فکر مي کنيد نقطه عطف اينجاست؟ در مشروطه هم اين بحث ها بود؛ شعارهاي مردمي، رکن اصلي همه جنبش هاي مردمي است.
دکتر حقاني: بله؛ اما به نظر من نقش آفريني توده ها و حاشيه نشيني نخبگان در نهضت امام برجسته است. ببينيد نخبگان سياسي اصلاً ورودي ندارند. در ماجراي 15 خرداد نهايتاً بعداً موضع گيري مي کنند. بعضي ها هم نسبت به 15 خرداد موضع گيري منفي مي کنند و مي گويند جنبش فئودال ها و حرکت قشري؛ يعني نهضت امام را يا حرکت قشري مي بينند يا حرکت فئودالي؛ در حالي که اين حرکت يک حرکت خالص مردمي و در جهت آزادي از استبداد و استعمار بود. مردم وقتي مي بينند که دين به خطر افتاده است و در رأس اين حرکت، يک مرجع تقليد و مجتهد شيعه قرار دارد با اطمينان و با تمام خلوص ديني و دارايي هاي خودشان وارد صحنه مي شوند. در حالي که جريان هاي سياسي به اصطلاح مترقي در مقابل اين فاجعه اي که استبداد به کمک استعمار به وجود مي آورد سکوت اختيار مي کنند و حتي به نوعي اين نهضت مردمي را تخطئه مي کنند.
دکتر روحاني: اگر اجازه بدهيد همين جا در تأييد صحبت هاي دکتر حقاني خاطره اي را عرض کنم؛ پس از پانزده خرداد، ساواک به دنبال دستگيري ما بود و ما جايي براي مخفي شدن نداشتيم. قبل از اينکه از ايران خارج شويم، تا مدتي مرحوم داريوش فروهر مادرش را به خانه خودش برد و ما را در خانه مادرش پنهان کرد. ما مدتي در خانه مرحوم فروهر پنهان بوديم.
دکتر نامدار: جالب است تا حالا نشنيده بودم!
دکتر روحاني: بعد ايشان براي ما تعريف کرد که در عصر 15 خرداد ما در منزل يکي از اين سران جبهه ملي جمع بوديم. سران جبهه ملي آنجا حضور داشتند و راديو سخنراني تيمسار پاکروان رئيس ساواک را پخش مي کرد و ما گوش مي کرديم. پاکروان سخنراني هايش را کرد و نسبت هايي به امام داد. بعد از اينکه حرف هايش را زد بايد به سؤالات پاسخ مي داد. خبرنگارها پرسش هايي را مطرح کردند. يکي از خبرنگارها از پاکروان سؤال کرد در برنامه 15 خرداد آيا جبهه ملي هم نقشي داشت؟ پاکروان گفت مي توانم بگويم نه. وقتي اين را گفت سران جبهه ملي در اتاق بلند شدند و شروع کردند به بوسيدن همديگر که الحمدالله اين حرکت قشري و ارتجاعي به ما نچسبيد و ما متهم نشديم که در شورش 15 خرداد شرکت داشته ايم. اتفاقاً اين مطلب به نوعي در زندگينامه اللهيار صالح نيز آمده است که در گفت و گويي با برخي از ديگر سران جبهه ملي مي گويد خوب شد در جريان 15 خرداد ما به اصرار شماري از جوانان و دانشجويان گوش نداديم و در قيام 15 خرداد وارد نشديم. اگر وارد مي شديم هم آبروي جبهه ملي مي رفت و هم کلي قرباني مي داديم و هيچ نتيجه اي نداشت.
دکتر نامدار: آقاي دکتر روحاني! اتفاقاً سؤالي براي من مطرح است که بهتر است در همين جا پرسيده شود. به نظر شما آيا همين برخوردهاي منافقانه و منفعت طلبانه سران جبهه ملي و بعضي از جريان هايي که داعيه مبارزه با استبداد و استعمار را داشتند باعث انشعاب بعضي از جوان هاي وابسته به اين جريان ها که داعيه مبارزه و ملي گرايي داشتند از جبهه ملي و نهضت آزادي نشد؟ جريان هايي مثل سازمان مجاهدين خلق؟
دکتر روحاني: چرا؛ اتفاقاً مسئله پايان جبهه ملي دوم و تشکيل جبهه ملي سوم ناشي از همين رفتارها بود. بعد از 15 خرداد به حدي اينها بين مردم و جوان ها بي اعتبار شدند و شکست خوردند که پايگاه مختصري را که در ميان نسل دانشگاهي داشتند، از دست دادند؛ به حدي که دکتر مصدق نااميد شد، جبهه ملي دوم منحل شد و جبهه ملي سوم به وجود آمد.
دکتر نامدار: يعني در حقيقت مي توان گفت پانزده خرداد از اين جهت هم نقطه عطف بود که باعث شد نوعي شکست و گسست در خود جريان هايي که داعيه مبارزه داشتند ولي درکي از حرکت هاي مردمي نداشتند، ايجاد شود؟ جريان هايي که در مقابل اين حرکتي که يک حرکت کاملاً مردمي بود و ناظر به مخالفت با ارکان حکومت شاه بود نه تنها سکوت کرده بودند بلکه حرکت مردم را قشري اعلام کرده بودند. من در خاطرات لطف الله ميثمي خواندم که آن دوراني که نهضت 15 خرداد اتفاق افتاد جبهه ملي در مقابل 15 خرداد بي تفاوت بود و آن را يک حرکت قشري معرفي مي کرد. اغلب گروه هاي چپ و راست چنين بودند؛ بعضي از جريان ها حتي مي گفتند که 15 خرداد حرکتش خوب است ولي عمق ندارد؛ ما بايد وارد اين جريان بشويم و به آن عمق بدهيم. اينها توهماتي بود که جريان هاي به ظاهر مبارز اين دوره که در چارچوب پذيرش نظام سلطنتي فعاليت مي کردند، داشتند؛ توهماتي که در دو قرن اخير فرصت را از دست ملت ايران گرفت و باعث شد که اين رژيم ضد انساني، ضد عقلي، ضد تاريخي و ضد ديني تداوم پيدا کند. به نظر مي رسد يکي ديگر از دلايل نقطه عطف بودن 15 خرداد اين است که مرجعيت خود خوانده و دروغين جريان هاي منورالفکري که در رهبري مبارزات دوران معاصر داعيه واسط بودن بين مردم و نظام حاکم را داشتند مورد ترديد قرار گيرد و اين مرجعيت زير سؤال برود. اين جريان ها تا قبل از پانزده خرداد اين گونه القا کرده بودند که هيچ جنبش اجتماعي اي بدون رهبري آنها اتفاق نمي افتد و اگر هم اتفاق بيفتد عمق ندارد. مي گفتند ما هستيم که رهبري مي کنيم؛ ما هستيم که به حرکت ها عمق مي دهيم؛ ما هستيم که تشخيص مي دهيم که کدام حرکت مترقي و کدام حرکت ارتجاعي است. 15 خرداد در حقيقت اين مرجعيت را به زير سؤال برد؛ خود اين هم مي تواند يک نقطه عطف باشد.
دکتر حقاني: بله همين طور است. اغلب اين گروه ها نسبت به 15 خرداد موضعي منفي داشتند.
بحث بعدي، برملا کردن باطن رژيم پهلوي است. پانزده خرداد خصلت ضد مردمي و ضد ديني رژيم پهلوي را بيشتر رو کرد...
دکتر روحاني: اين البته در زمره دستاوردهاي 15 خرداد قلمداد مي شود.
دکتر حقاني: به تعبيري شايد فرمايش شما درست باشد ولي از جهت ديگر مي توان پانزده خرداد را در برملا ساختن ماهيت پليد رژيم پهلوي يک نقطه عطف به حساب آورد؛ تا قبل از پانزده خرداد (همان طور که حضرتعالي اشاره کرديد) موضع گيري بر ضد سلطنت به ندرت به شکل علني در آرمان هاي رهبري جنبش هاي اجتماعي وجود دارد. امام اين مسئله را علني کرد و در اين نهضت تمام خواسته هاي جنبش را متوجه ارکان سلطنت نمود. نهضت هاي قبلي يا ضد استبدادي هستند يا ضد استعماري؛ آنجايي که ضد استبدادي هستند خواسته ها به سمت نفي سلطنت نيست و آنجايي که ضد استعماري هستند پيکره استعمار به شکل کلي مورد نظر نيست. حتي نوعي موازنه منفي و يا موازنه مثبت در اين جنبش ها به چشم مي خورد اما امام، استکبار شرق و غرب را به عنوان موجوديت واحد استعمار مورد انکار قرار مي دهد و با عيان کردن نفوذ اسراييل در ايران از يک توطئه شوم که حاکميت عوامل صهيونيسم و اسراييل در ايران داشتند پرده برمي دارد. شايد ما هيچ جريان ديگري نداريم که با اين شدت و وضوح ساختار استعمار را در تمام شقون و ترفندهايش بشناسد. ما در نهضت ملي شدن صنعت نفت رويکرد ضد استکباري مي بينيم که يک رويکرد ضد انگليسي است اما در همين نهضت ملي شدن صنعت نفت، مبارزان جبهه ملي و در رأس آن مرحوم دکتر مصدق مذکراتي با امريکا انجام مي دهد و تلاش مي کند براي مقابله با انگليس پاي امريکا در ايران باز شود. امريکايي ها هم از خداخواسته براي حمايت از نهضت يک چراغ سبزي نشان مي دهند و همين مسئله بعدها منشأ مصيبت ايران مي شود.
دکتر نامدار: مرحوم آيت الله کاشاني نيز در آن نامه معروف خود يک روز قبل از کودتاي 28 مرداد اين مسئله را به دکتر مصدق گوشزد مي کند و مي گويد امريکايي ها در گرفتن نفت از دست انگليسي ها به ما کمک کردند ولي الان به دست شما مي خواهند تمام نفت ايران را از آن خود کنند.
دکتر حقاني: همين است! آيت الله کاشاني چشم انداز تاريخ آينده ايران را مي ديد؛ چشم اندازي که هيچ وقت جريان هاي مبارز به ظاهر ملي استعداد و توانايي ديدن آن را نداشتند. شما ملاحظه کنيد در اين دوران، حتي مسائلي نظير نفوذ اسراييل و ديگر مسائلي که ايران بعد از نهضت پانزده خرداد با آن روبه رو شد، مطرح نيست اما امام اين مسائل را در چشم انداز آينده ايران مي بيند.
دکتر نامدار: چرا؟ چون از ماهيت استبداد و استعمار خبر دارد. به هيچ رخداد ويژه اي نياز نيست تا امام بفهمد رژيم شاه بعد از کودتا چه به روز ايران خواهد آورد و يا بعد از جابه جايي امريکا و انگليس قرار است چه اتفاق خاصي بيفتد. امام ماهيت استعمار و استبداد را درک مي کند لذا براي امام فرقي ندارد که انگليس برود و آمريکا جاي آن را در ايران بگيرد و يا جبهه ملي منحل شود و جاي آن نهضت آزادي يا گروه هايي شبيه به اينها متولد شوند يا بهايي ها بروند و جاي آنها صهيونيست ها يا اسراييل بيايد. امام مي داند اساس اينها يکي است. امريکا و انگليس وشوروي تفاوتي با هم ندارند. جبهه ملي، نهضت آزادي، سازمان مجاهدين خلق، حزب توده، چريک هاي فدايي خلق و غيره از نظر ذات و ماهيت ضد ديني و ضد ملي و ضد مردمي فرقي با هم ندارند. بابيه و بهاييه و ازليه و وهابيه و صهيونيسم فرقي با هم ندارند؛ همه اينها فرقه هاي نژاد پرست ساخته دست استعمار هستند.
دکتر حقاني: همين طور است. امام آن قدر که بر روي اسراييل و عوامل آن در اين برهه از تاريخ تأکيد دارد بر روي بهاييت تأکيد نمي کند؛ چرا؟ چون مي داند که اين دو فرقه از يک آبشخور ارتزاق مي کنند و براي نابودي اسلام، مسلمانان و کشورهاي اسلامي دست در دست يکديگر و استعمار و استبداد در داخل دارند. به نظرم از حيث شناخت ذات و ماهيت استعمار و استبداد و گروهک هاي ساخته دست آنها، امام شخصيتي است که در تاريخ نظير ندارد. نهضت پانزده خرداد در برخورد با دشمنان و دشمن شناسي انصافاً يک نقطه عطف در تاريخ جنبش هاي اجتماعي در ايران است.
دکتر نامدار: در حقيقت امام در پانزده خرداد، اتحاد پنهان مثلث شوم ليبراليسم، صهيونيسم و سوسياليسم را که دست به دست هم داده و در ساختار حکومت استبدادي شاه ايران جا خوش کرده بودند، برملا کرد.
دکتر حقاني: همين طور است. نکته ديگري که در فرمايش هاي دکتر روحاني وجود داشت اين بود؛ البته نگاه من کمي متفاوت است که آن را من عرض مي کنم چون...
دکتر نامدار: اگر مي خواهيد آن را تحليل بکنيد بفرماييد چون شما در رابطه با اين مطلب بحثي را فرموديد که به نظر من بايد يک اصلاحيه به آن بخورد. آيا بهتر نيست اين طوري بگوييم که نه تنها با پانزده خرداد دين وارد صحنه اجتماعي شد بلکه تا اين دوره تفسيرهاي سلطنتي از دين هم مشکلي شده بود که امام در پانزده خرداد شر اين تفسيرها را از سر دين و دينداران رفع کرد؟ در 300 سال گذشته اکثر دولتمردان و بعضي از عالمان ديني به هر دليلي شاه را سايه خدا و مفسر اصلي قدرت ديني در زمين تلقي مي کردند؛ شاهي که مشروعيتش را از آسمان گرفته است. امام با تهاجمي که به ارکان سلطنت مي کند اين مشروعيت را هم زير سؤال مي برد؛ يعني در حقيقت تفسيرهاي سلطنتي در متون و ادبيات ديني و اجتماعي را مورد ترديد و انکار قرار مي دهد. يکي از دلايل نقطه عطف بودن 15 خرداد اين است که ديگر کسي تصور نمي کرد نظام سلطنتي يک امر مقدس است و اگر اين را زير سؤال ببرند انگار يک امر مقدس را زير سؤال برده اند. در ذهن جريان هاي مذهبي اين گونه نبود اما در ذهن عوام مردم اين بحث بود. خيلي ها فکر مي کردند که اصلاً نمي شود ارکان سلطنت را زير سؤال برد. مگر مي شود شاه را قبول نداشت؟ امام در پانزده خرداد براي هميشه قدسيت دروغين سلطنت را ابطال کرد.
دکتر حقاني: يک نکته که مي خواستم اشاره بکنم نزديک به همين بود. نکته اي که به نظرم مي رسد اين است که در نهضت ملي شدن صنعت نفت يک جاهايي شعارهاي تند ضد سلطنتي داده شد البته شايد همين ها باعث شد که خيلي از مردم همراهي نکنند. مثلاً در 25 مرداد که آن حرکت اوليه صورت مي گيرد ما شعارهاي تندي عليه سلطنت مي بينيم، منتها زياد از آنها استقبال نمي شود. در صحبت ها و منشورهايي که فداييان اسلام داشتند يک جاهايي خيلي تند با رژيم پهلوي برخورد مي کنند بنابراين اين طور نيست که شاه يک هاله اي از تقدس به دورش کشيده شده باشد و کسي به آن تعرضي نداشته باشد...
دکتر نامدار: منظور من شاه نيست، نظام سلطنتي است.
دکتر حقاني: بله؛ حتي نظام سلطنتي. شما در منشورهايي که فداييان اسلام دارند و در بعضي از سخنراني هاي شهيد نواب، مي بينيد که به راحتي و با صراحت، نظام سلطنتي را به زير سؤال مي برند ولي همين طور که شما اشاره کرديد شايد هنوز عموميت پيدا نکرده بود و زمينه براي طرحش فراهم نبود. نکته اي که مي خواستم عرض کنم اين است که در 15 خرداد، همان طور که دکتر روحاني اشاره کردند، استبداد و استعمار يکي دانسته شد و هر دو مورد هجوم قرار گرفتند؛ ايشان گفتند که از اين جهت پانزده خرداد نقطه عطف است. البته نهضت مشروطه هم فقط ضد استبدادي نبود اگرچه درست است که رويکرد جريان روشنفکري تقريباً محدود کردن استبداد است ولي شما در اعلاميه آخوند خراساني يا در موضع گيري هاي مرحوم شيخ فضل الله نوري وجوه ضد استعماري قابل توجهي را مي بينيد. آخوند خراساني به روشنفکرها و غربگراها در دوره دوم مشروطه مي گويد عساکر واقعي روس و انگليس شماييد که به اصطلاح داريد زمينه نفوذ آنها را در ايران فراهم مي کنيد و موجبات اشغال ايران را فراهم مي کنيد. يک جاهايي در بحث تشکيل ارتش و قواي مسلحي که داراي ضابطه و نظم باشد مي گويد ما اينها را مي خواهيم براي دفاع از هجوم کفار و هجوم دشمن. به نظر من براي جريان ديني، حداقل در دوره معاصر هميشه کفار و بيگانگان مسئله بوده اند منتها حالا در مشروطه يک مقدار درگيري با دربار عميق مي شود و اگر مي بينيد مرحوم شيخ فضل الله نوري موضع گيري مي کند يا بعضي از علماي ديگر موضع گيري هايي عليه مشروطه غربي دارند به خاطر اين است که وابستگي ها و پيوستگي هاي غربي آنها را مي بينند. در دوره قاجار ما نمي توانيم اين حکم را صادر بکنيم يعني بگوييم استبداد و استعمار يکي هستند؛ در دوره پهلوي مي شود. حتي در دوره پهلوي ما مي بينيم که بعضي ها دارند تفکيک هايي مي کنند. مثلاً مي دانيد شهيد مدرس يک مدت تلاش کرد که رضاخان را از چنگال انگليسي ها بيرون بکشد؛ حتي يک دوره يکسال و نيمه با رضاخان همکاري مي کند که شايد بتواند او را از چنگال استعمار انگليس رها سازد. به نظر من تنها کسي هم که علناً به اين حداقل همکاري اعتراض کرد مرحوم شاه آبادي بود. او به مرحوم مدرس اعتراض کرد و گفت اين چاروادار اگر به قدرت برسد اول تو را نابود مي کند بعداً مي آيد سراغ ما و ما را هم نابود مي کند. آنجا شهيد مدرس دنبال يک آدم قلدر با اقتداري است که مسائل را پيش مي برد. مرحوم مدرس ظاهراً معتقد بود که ما اگر رضاخان را از دست انگليسي ها در بياوريم دو کار کرده ايم؛ يکي اينکه ابزار برنده اي را از دست انگليسي ها خارج کرده ايم و آنها ديگر نمي توانند با اين ابزار هر کاري انجام بدهند دوم اينکه شايد بتوانيم از اين ابزار براي اهداف خودمان هم استفاده بکنيم. در ابتداي دوره پهلوي بعضي ها به زعم خود به دنبال جدا کردن استبداد از استعمار هستند در حالي که حداقل در دوره پهلوي، استبداد در ايران کاملاً با بيگانه گره خورده است. اصلاً اين رژيم و دولت هاي آن، رژيم و دولت هايي هستند که بيگانگان آنها را سر کار آورده اند. قاجارها را بيگانگان سر کار نياوردند؛ يک جاهايي هم انصافاً اينها مقاومت کردند يا با کراهت از سر ذلت و اضطرار و ناتواني، سيطره استعمار را پذيرفتند اما امام آمد و باطن پيوند استبداد و استعمار را آشکار کرد. به نظر من بايد اين ملاحظه را در نظر بگيريم.
دکتر روحاني: جاي هيچ شبهه اي نيست که علماي ما نه طرفدار استبداد بودند نه طرفدار استعمار؛ اگر نامه هاي ميرزاي شيرازي در تحريم تنباکو را مطالعه بکنيد مي بينيد که ايشان خيلي روي اين موضوع اصرار دارند که ريشه و عامل اين گونه قراردادها خشک بشود. ايشان به همين استبداد حاکم اشاره داشت. چون مي دانست يک حکومت ضعيف و خودباخته هميشه بستر اين قراردادها را فراهم مي سازد. در نهضت مشروطه هم اين طور نبود که رهبران بخواهند با کمک استعمار مثلاً استبداد را محدود کنند. اين مسئله صددرصد براي علماي ما روشن است. فکر مي کردند اگر استعمار را بکوبند و نفي کنند استبداد در ايران ضعيف مي شود. در نهضت مشروطه تصور اين بود که اگر استبداد را بتوانيم تضعيف بکنيم بعد مي توانيم استعمار را بزنيم. اشتباه آنان در اين بود که توجه نداشتند استعمار و استبداد مکمل يکديگرند؛ اگر هر کدام از اينها تضعيف بشود آن يکي مي آيد و آن را ترميم مي کند. آنها فکر مي کردند اگر يکي را تضعيف بکنند بعداً مي توانند اهرم ديگر را نيز از ميان ببرند. امام با تجربه گرفتن از تاريخ، مبارزه با استبداد و استعمار را همزمان پي گرفتند و مبارزه با اين دو اهرم را در رأس برنامه هاي خود قرار دادند.
دکتر حقاني: شايد اگر شرايطي که اين وضع را به وجود آورد مورد تحليل قرار گيرد علت تفاوت جنبش هاي گذشته با نهضت پانزده خرداد بهتر فهميده شود. به نظر مي رسد اين دوره اصلاً دوره اي است که استبداد، بي پروا در خدمت استعمار قرار دارد و از پشتيباني آن بهره مي برد و بقاي خود را وابسته به استعمار مي بيند. رژيم پهلوي با تمام وجودش در خدمت استعمار و استکبار بوده است و بدون حمايت هاي استعمار نمي توانست به روي کار بيايد و به بقاي خود ادامه دهد؛ يعني در اين رژيم اين رابطه علني است و قبحي براي آن وجود ندارد بنابراين آنهايي که درکي از سياست دارند مي فهمند که قرار است اتفاقات مهمي در ايران رخ دهد، به همين جهت امام با آن صلابت وارد صحنه مي شود و هر دو رکن عقب ماندگي و وابستگي کشور را مورد تهاجم قرار مي دهد.
دکتر روحاني: عجيب است که در همين مقطعي که استعمار امريکا چهره خودش را نشان داده و با کودتاي 28 مرداد آن ضربه سنگين را به نهضت ملي مردم ايران وارد آورده است باز مي بينيد که جبهه ملي و بعضي از جريان هاي مدعي مبارزه و روشنفکرهاي کشور ما گوش به زنگ سياست امريکا هستند و تا سال 1339 که سياست امريکا، سرکوب و فشار بود نفس نمي کشيدند. در سال 1339 که جان اف کندي به قدرت مي رسد و فضاي باز را ايجاد مي کند اينها هم با چراغ سبز امريکا به صحنه مي آيند. مرحوم داريوش فروهر براي من تعريف مي کرد که وقتي فضاي باز مطرح شد مقرر گرديد جبهه ملي در ميدان جلاليه تهران ميتينگي برگزار کند. يکي از مباحث مورد مجادله اين بود که در اين ميتينگ اسمي از دکتر مصدق آورده شود يا نه. چون بعضي از سران جبهه ملي معتقد بودند که ممکن است امريکا بدش بيايد و همين اندازه فضايي را که به روي ما باز کرده اند، ببندد. مي گفت بعد آمديم در ميدان جلاليه. در طول سخنراني، کسي اسم مصدق را نمي آورد. دانشجويان جبهه ملي که از اين توافق پشت پرده بين سران خود خبر نداشتند شروع کردند به شعار دادن مصدق، مصدق، مصدق. سران ديدند نمي شود چيزي نگفت و نامي از مصدق به ميان نياورد. يکي از اينها رفت در مورد انتخابات صحبت کرد و اعلام کرد در مجلسي که روزي «مصدق»ها و «مدرس»ها حضور داشتند نبايد اجازه داد مشتي عناصر بي سر و پا به عنوان وکلاي ملت جمع شوند؛ اين فضايي بود که جريان هاي مدعي مبارزه در ايران داشتند. در عين حال همين طور است که شما مي فرماييد؛ استبداد چهره اش را هميشه نشان داده بود اما اينها باور نمي کردند که واقعاً استعمار نقشه خطرناکي در ايران دارد بنابراين اينها متأسفانه اين طور در مقابل استکبار خودشان را باخته بودند و تسليم بودند. مهم تر از آن قضيه کاپيتولاسيون بود که به تعبير حضرت امام، ملت ايران را از سگ هاي امريکا پست تر کردند. هيچ کدام از اين گروه هاي به اصطلاح ملي و مبارز نفس نکشيدند؛ نه جبهه ملي، نه نهضت آزادي، نه آنهايي که دم از پان ايرانيسم مي زدند، نه چپ ها، نه راست ها، نه آنهايي که مي گفتند چو ايران نباشد تن من مباد؛ هيچ کدام نفس نکشيدند. چرا؟ براي اينکه مبارزه با کاپيتولاسيون، مخالفت با امريکا بود. ظاهراً الان تمام اسناد نهضت آزادي منتشر شده است؛ نگاه کنيد در جريان کاپيتولاسيون کوچک ترين اعلاميه اي نداده اند. جالب اينجاست که من در يک سخنراني اين قضيه را گفتم. مهندس بازرگان گفته بود آقاي روحاني بي انصافي کرده است ما در اين ايام در زندان بوديم. در قضيه کاپيتولاسيون آزاد نبوديم. بايد بگويم يک هفته بعد از جريان کاپيتولاسيون که امام تبعيد شده بود، بنزين در ايران گران مي شود. دولت بنزين را گران مي کند و تاکسيران هاي تهران اعتصاب مي کنند. نهضت آزادي براي اين اعتصاب اعلاميه مي دهد، از اعتصابات حمايت مي کند و از گراني نرخ بنزين انتقاد مي کند. چگونه است که نهضت آزادي با اينکه سرانش در زندان بوده اند در اعتراض به گراني بنزين اعلاميه مي دهد، ليکن درمورد احياي رژيم کاپيتولاسيون که حيثيت ملت ايران را به باد دادند به بهانه اينکه در زندان بودند نفس نکشيدند؟!
دکتر حقاني: يک نکته راجع به حاشيه نشيني نخبگان عرض بکنم. من فکر مي کنم اينها علاوه بر اينکه با حرکت هاي ديني مخالف بودند به نوعي هم در برخي رويکردهاي رژيم پهلوي سهيم و شريک بودند. درست است که شايد در حوزه سياسي با رژيم مخالفت داشتند ولي ببينيد در مسائل فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي خيلي هم با سياست هاي رژيم شاه مخالف نبودند و طرح ها و برنامه هايشان براي اداره کشور همان طرح ها و برنامه هاي غربگرايانه رژيم پهلوي بود.
دکتر نامدار: اينها برنامه هاي تجددگرايانه شاه را قبول داشتند.
دکتر حقاني: منظورم همين است. يکي از دلايلي که الان بعد از 30 سال در جمهوري اسلامي، برخي از اينها از رضاشاه و از تجددگرايي دوره پهلوي حمايت مي کنند همين است زيرا اينها تحقق بعضي از خواسته هايشان را خواسته و ناخواسته در موفقيت رژيم پهلوي براي نابودي دين، فرهنگ و روحانيت مي ديدند و معنقد هستند که بالاخره با اين اقدامات، رژيم پهلوي توسعه اجتماعي آورده و زمينه توسعه اقتصادي را فراهم کرده است. از نظر اينها اقتضاي توسعه، پذيرش دولت مقتدر مدرن است. اين دولت يک فضاي جديد به وجود مي آورد. براي همين است که شما مي بينيد در واقعه 15 خرداد گروه هاي چپ و راست دهان به ناسزاگويي عليه مردم باز مي کنند زيرا اين گروه ها از زماني که رضاخان آمد اين را حرکتي در راستاي پيشرفت جامعه ايراني و عبور از فئوداليسم به سرمايه داري و فرآيندي مثبت مي ديدند. لذا به همين اعتبار، نهضت امام را قشري مي بينند و آن را قبول نمي کنند و دست در دست استعمار و استکبار با آن مخالفت مي کنند. از لحاظ نظري هم آمادگي پذيرش اين نهضت و همراهي با آن را ندارند و اتفاقاً بيشتر احساس همراهي با سياست هاي تجددطلبانه رژيم پهلوي و اقدامات امريکا در ايران را دارند.
دکتر روحاني: در تأييد فرمايش شما يک نکته يادم آمد؛ وقتي جريان تصويب نامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي پيش آمد و به زنان، برخلاف قانون اساسي آن روز حق رأي دادند مجلسين تعطيل بودند. دولت که قوه مجريه است کار قوه مقننه را کرده بود و در اتاق دربسته در کابينه اميراسدالله علم به اصطلاح تصويب نامه را تدوين کردند و در يک حرکت نمايشي به زنان حق رأي دادند. نماينده جبهه ملي (آن طور که مهندس بازرگان مي گفت) رسماً به سازمان زنان رفت و به آنها تبريک گفت که به اين موفقيت دست پيدا کردند؛ مثل اينکه اصلاً برايشان مهم نبود که همه مصائب اين مملکت ناشي از گريز شاه، دربار و دولت از قانون و قانون گرايي بود. علاوه بر اين سازمان زنان، ساخته و پرداخته ساواک بود و اين سازمان هيچ گونه ارتباطي با حقوق، منافع و مصالح زنان اصيل و بزرگوار ايران نداشت.
دکتر حقاني به دو مسئله اشاره کردند که من بايد در خصوص آنها توضيح بدهم؛ يک در مورد فداييان اسلام است. درست است که فداييان اسلام موضع خيلي تندي داشتند اما شما اساسنامه اين جمعيت را نگاه کنيد؛ از وظايفي که براي روحانيت تعريف کردند شما نشاني از دخالت روحانيت در سياست نمي بينيد. گويي کار روحانيت فقط نماز، روزه، خمس، زکات و امر به معروف و غيره است و يا وظايفي که براي وزارت دربار تعيين کردند به گونه اي است که انگار وجود شاه به عنوان پدر خانواده است. اين طور نبود که اساس سلطنت را در ساختار دولت پيشنهادي خود نفي کرده باشند؛ اينها با شاه هم در يک مسائلي درگير مي شدند، حمله مي کردند، حتي تهديد مي کردند و مي گفتند که شاه و دولت بدانند ما در يک شب تاريک يا در روز روشن مي توانيم اينها را از پاي در بياوريم اما اساس سلطنت را رد نمي کردند.
دکتر نامدار: بهتر است صرف مخالفت با شاه و مخالفت با قداست نظام سلطنت را خوب از هم تفکيک کنيم. يک بار شما با فردي به نام محمدرضا يا رضاخان سروکار داريد و با او مخالفت مي کنيد؛ اين فرق دارد با اين مسئله که شما با اساس سلطنت مخالف باشيد و اين اساس را ضد عقلي و ضد ديني ببينيد. فرق امام با ديگران همين است. اتفاقاً يکي از اشکالاتي که بايد به مشروطه گرفت، همين است. مشروطه کار عجيب و غريبي کرد که در تاريخ ايران سابقه نداشت. منورالفکرهايي که آمدند و ميراث خوار نهضت مشروطه (نهضتي که به رهبري علما بود) شدند در آن مرحله که نظم موجود فرو پاشيد و مي خواستند نظم جديدي را پايه ريزي کنند، يکي از کارهاي خطرناک و ساده لوحانه اي که انجام دادند اين بود که سلطنت را مادام العمر در يک خانواده، قانوني و تثبيت کردند. اصلاً اين در تاريخ ايران سابقه ندارد يعني سلطنت در هيچ دوراني در يک خانواده، مادام العمر قانوني نبود. مشروطه اين را قانوني کرد. شايد نفرتي که بعضي از افراد متدين نسبت به نظام مشروطه (نه نهضت مشروطه) پيدا کردند بر سر همين قضيه بود. چرا سلطنت بايد مادام العمر در يک خانواده مستقر باشد؟ چه دليل عقلي، منطقي، ديني و تاريخي براي اين اقدام وجود دارد؟ در حقيقت منورالفکراني که برخلاف خواسته علما نظام مشروطه را پايه ريزي کردند نه تنها چيزي از قدرت استبداد در ايران نکاستند بلکه ديکتاتوري را هم مجهز به ابزار قانوني و توجيه قانوني خود کردند. ديکتاتوري اگر قبلاً هيچ دليلي براي دوام خود نداشت و هر لحظه در معرض اين مسئله بود که توسط ايل پرقدرت ديگري ساقط شود با نظام مشروطه سلطنتي قانوني شد و ديگر کسي جرئت مخالفت با اين سلطنت قانوني را نداشت. رضاخان بر بستر چنين قانوني، خود را تثبيت کرد و به قلع و قمع کردن ديگر مراجع اقتدار ايران يعني مذهب، روحانيت و ايلات برآمد. بنابراين بايد بين آن تهاجمي که به شخص شاه مي شد و تهاجمي که به نظام سلطنت مي شد تفکيک قائل شد؛ اين واقعاً مهم است. به دليل اينکه ما جريان هايي داشتيم که ممکن است با خود شاه مخالف بودند اما با اينکه بايد در ايران يک نظام سلطنتي وجود داشته باشد مخالف نبودند بلکه به اين مسئله معتقد بودند. در ساختار فرهنگي ايران اکثر مبارزان چپ و راست تقريباً اين اعتقاد را داشتند که ساختار نظام فرهنگي ايران به گونه اي است که جز يک نظام سلطنتي ضابطه مند (حالا به تعبير بعضي ها) اصلاً يک ساختار ديگر نمي تواند حکومت کند. نه ساختار جمهوري مي تواند حکومت کند نه ساختارهاي ديگر؛ باور اينها اين بود و در اکثر آثار و نوشته هاي اينها اين باور موج مي زند.
دکتر حقاني: شما مباحثي را گفتيد که من مي ترسم اگر يک مقدار به آن نپردازيم بعداً ايجاد شبهه کند و آن هم مقدس دانستن نظام سلطنتي توسط بعضي هاست. ببينيد شايد معدود روحانياني چنين اعتقادي داشتند ولي در علماي بزرگ اين مسئله را نمي بينيم که اين نظام را ذاتاً مقدس بدانند.
دکتر نامدار: بله؛ من از باب علما عرض نکردم، عرض کردم جريان هايي که اين دوره در جبهه ملي گرايي مبارزه مي کردند.
دکتر حقاني: بله؛ اين درست است که در روحانيت تا قبل از امام اصلاً حرکت براندازي نظام سلطنتي وجود ندارد اما دلايلي دارد؛ يکي اينکه بالاخره اگر ما کاري کرديم و سلطنت ساقط شد چه نظامي بايد مستقر بشود.
دکتر روحاني: بحثي در آن دوران بين مذهبي ها مطرح بوده که آقاي بروجردي گفته است مشکلي ندارم که شاه را سرنگون کنم اما بعدش چه؟ آيا ما مي توانيم مملکت را حفظ کنيم که مملکت از هم نپاشد؟
دکتر نامدار: تجربه مشروطيت خاطره خوبي براي روحانيت نداشت. در مشروطيت هم همين اتفاق افتاد؛ يعني رهبري نهضت به عهده علما بود و وقتي نظم موجود به هم ريخت آنجايي که مي خواستند نظم مطلوب بگذارند جريان هايي سر کار آمدند که وضعيت بدتر از گذشته شد؛ يعني به تعبير بعضي از علما، استبداد بسيط تبديل به استبداد مرکب شد؛ اين حرف مرحوم جهانگيرخان قشقايي است.
دکتر حقاني: آخوند خراساني هم حرف هايي نزديک يه اين مضمون دارد.
دکتر نامدار: مرحوم شيخ فضل الله نوري هم نزديک به همين مضمون مطالبي گفته است. در رابطه با نقطه عطف بودن نهضت پانزده خرداد مباحث خوبي مطرح شد و من فکر مي کنم تا حدود زيادي تفاوت اين نهضت با جنبش هاي گذشته مورد بحث قرار گرفت. در فرمايش دوستان بزرگوار چند سؤال به نظر من حساس و حياتي است که نبايد از آن غفلت کنيم؛ چون اين مباحث در تاريخ نگاري دوران معاصر ما هم وجود دارد. در فرمايشات آقاي دکتر روحاني يکي از مباحثي که در خصوص نقطه عطف بودن 15 خرداد مطرح شد اين بود که تا قبل از 15 خرداد مبارزات عموماً پارلمانتاريستي و در چارچوب نظام سلطنتي بود. يک سؤال اينجا ممکن است براي نسل آينده مطرح بشود و براي خود من هم مطرح است که آيا کمونيست ها هم که عموماً داعيه پيروي از جريان مادر خودشان (شوروي) را در خارج از ايران داشتند مبارزاتشان را در چارچوب پذيرش نظام سلطنتي ادامه مي دادند؟ يعني قرار بود حکومت کارگري را در قالب نظام سلطنتي ايران حاکم کنند يا آنها داستانشان يک چيز ديگري بود؟
دکتر روحاني: اصولاً در جريان 15 خرداد، کمونيست ها ديگر وجود نداشتند يعني اينها بعد از 28 مرداد در ايران نه نقشي داشتند، نه حرفي داشتند، نه موقعيتي و نه فعاليتي.
دکتر نامدار: ولي آثاري از اينها هست؛ نوشته و اعلاميه!
دکتر روحاني: تا آنجايي که من يادم است در ايران به صورت رسمي از کمونيست ها هيچ نشاني نيست.
دکتر نامدار: قبل از 15 خرداد يا بعد از 15 خرداد؟
دکتر روحاني: بعد از 28 مرداد، احزابي که در ايران وجود داشتند فقط همين هايي بودند که به نام جبهه ملي، نهضت آزدي و ناسيوناليست ها و...فعاليت مي کردند.
دکتر حقاني: منظورتان اين است که اينها قانوني نبودند چون حزب توده منحل مي شود؟
دکتر نامدار: نه؛ سؤال من اين بود که در دوران نهضت ملي، کمونيست ها در چارچوب نظام سلطنتي عمل مي کردند يا به دنبال ايجاد حکومتي ديگر و ساقط کردن نظام سلطنتي بودند؟ در اين رابطه سند داريم؟ اين مسئله در تاريخ مهم است.
دکتر حقاني: حزب توده منتظر اين بود که اين ميوه برسد و سقوط کند. آنها قطعاً دنبال اين نبودند که به اصطلاح نظام سلطنتي را حفظ کنند.
دکتر نامدار: اما اسناد تاريخي به جا مانده از اينها نشان مي دهد که نظام سلطنتي را به عنوان يک دوره گذار از يک جامعه فئوداليستي به يک جامعه سرمايه داري قبول کرده بودند.
دکتر حقاني: بله؛ ببينيد اينکه اينها در 15 خرداد همراهي نمي کنند علتش همين است که اين گذار قطع مي شود. روس ها در دهه 30 حتي قبل از کودتا مي گفتند ايران يک سيب رسيده است که به اصطلاح در آستانه افتادن است. اينها منتظر آن هستند که ببينند در دامن چه کسي مي افتد. مجموعاً تحليلي که از شرايط ايران داشتند اين بود که اين کشور به زودي در دامن به اصطلاح جريان کمونيستي سقوط مي کند و کمونيسم در ايران به روي کار مي آيد.
دکتر نامدار: بنابراين رژيم شاه و امريکا بايد از اين توهمات کمونيست ها و روس ها براي تثبيت دوام خود در منطقه خيلي استفاده کرده باشند. احزاب کمونيست ايران از اين طريق به دوام استبداد و ديکتاتوري و سلطنت در ايران کمک کردند.
دکتر روحاني: يکي از عواملي که امريکا توانست در ايران دست به رفرم بزند خبري بود که از کاخ کرملين به آنها رسيد. خروشچف در يک گفت و گوي خصوصي گفته بود ما براي تصرف ايران هيچ نيازي به خونريزي و جنگ نداريم؛ اين قدر نارضايتي در ايران اوج گرفته که به زودي کشور ايران مانند يک سيب گنديده در دامن ما سقوط خواهد کرد. اين گزارش وقتي به غرب رسيد اينها را دستپاچه کرد که سريع تر دست به کار بشوند که در ميان قشر ناراضي يعني کشاورزها و کارگرها اقداماتي صورت پذيرد. براي همين بود که دست به يک سلسله برنامه هايي زدند که در رأس اين برنامه ها تقسيم اراضي يا همان اصلاحات ارضي بود.
منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}